۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
رام شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرمانبردار شدن . منقاد گشتن . مطیع و فرمانبر گشتن . بزیر امر و طاعت درآمدن . آرام شدن . تسلیم شدن . مقابل توسن ...
رمه شدن . [ رَ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد آمدن . در یک جا مجتمع گشتن . در جایی مخصوص فراهم آمدن . رمه گشتن . رجوع به رمه گشت...
رسوا شدن . [ رُس ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تهتک . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). مفتضح گشتن . بی آبرو شدن . از اعتبار و آبرو افتادن . ظاهر شدن ...
ریش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجروح شدن . زخم شدن . (یادداشت مؤلف ). انعقار. (تاج المصادر بیهقی ). قرح . (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اعتقا...
روشن شدن . [رَ / رُو ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تابان گشتن . درخشان شدن . مقابل تاریک شدن . (یادداشت مؤلف ) : که روشن شدی زو شب تیره چهرچو ناه...
سبک شدن . [ س َ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کم وزن شدن . سبک گردیدن . || خوار و خفیف شدن . خفیف گشتن . خفوف . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (ت...
سپید شدن . [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ سپید بر چیزی عارض شدن . برنگ سپید درآمدن . || کنایه از ظاهر شدن و آشکار گشتن . (برهان ) (غیاث )...
ستبر شدن . [ س ِ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بقوام آمدن . غلیظ شدن . بقوام آمدن ، چون آب انگور آنگاه که بسیار بجوشانند. (مؤلف ) استغلاظ. (تاج الم...
سته شدن . [ س ُ ت ُه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ستوه شدن . بستوه آمدن . به تنگ آمدن . زله شدن : غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم از ا...
سخت شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )دشوار شدن . مقابل آسان شدن . شدید گشتن : بروزی کجا سخت شد کارزارهمه بخردان خواستند زینهار. فردوسی . || اس...