۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
طغرل شدن . [ طُ رِ / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن سلاطین جغتائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طناب شدن . [ طَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) طناب شدن دکان و مانند آن ؛ خط کشیده شدن ، ظهوری در تعریف نورس گوید: در هر دکان راسته بازارش که به تار ...
طیره شدن . [ طَ / طِ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشم آوردن : حجام طیره شد و استره در تاریکی شب بر او انداخت . (کلیله و دمنه ).
صیغه شدن . [ غ َ / غ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بعقد انقطاع درآمدن . بزنی درآمدن مردی را برای مدتی معین . مقابل عقدی شدن . رجوع به صیغه شود.
طاری شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آمدن از جائی که ندانند. || آمدن از دور.
عقیم شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نازا شدن . سترون شدن . و رجوع به عقیم شود.
علاج شدن . [ ع ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) درمان شدن . صحت یافتن . شفا یافتن .
عروس شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به همسری مردی درآمدن دختر یا زن . (فرهنگ فارسی معین ).
ظریف شدن . [ ظَ ش ُ دَ ](مص مرکب ) (... کودک ) تبزّع . (تاج المصادر). بزع .
عریض شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پهن شدن . پهناور شدن . فسیح شدن . عرض پیدا کردن . اتساع یافتن . متسع شدن . باپهنا گشتن . و رجوع به عریض ش...