۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
بارز شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پدیدار شدن . نمایان شدن . هویدا شدن . نمودار گردیدن . آشکارا شدن . ظاهر شدن : هیچکدام به میدان مبارزت بارز...
باب شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متداول . معمول . مرسوم . مد شدن . رجوع به باب شود.
ایل شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطیعشدن . تسلیم شدن . منقاد گشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
امیر شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) امارة. (تاج المصادربیهقی ). فرمانروا شدن . رجوع به امیر و امارت شود.
الف شدن . [ اَ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به الف شود.
اعدا شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دشمن شدن . خصم گردیدن : چون خار تو خرما شد ای برادریک رویه رفیقان شوندت اعدا.ناصرخسرو.
اغوا شدن .[ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . بیراه گردیدن .
افسر شدن . [ اَ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پادشاه شدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به افسر و ترکیبات آن شود.
افشا شدن . [ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . منتشر گردیدن : قماری در محبت با غمی می باختم پنهان رخی آمد برون از پرده و این راز شد افشا.تأ...
آباد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عمران پذیرفتن .