۱,۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
لیت شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) له شدن . آب افتادن میوه ای بر اثر فشار، چنانکه به حد اضمحلال برسد. به لزجی گرائیدن بر اثر فشار یا پختن .
مانع شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جلوگیری کردن . منع کردن . بازداشتن : هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو).بزرگانی ک...
ماهر شدن . [ هَِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاذق و کاردان شدن . در تداول عامه ، زیر چاق شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نبالة؛ ماهر شدن به کاری ...
لخت شدن . [ ل ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه از تن بیرون کردن . کندن لباس بتمامی . کندن همه ٔ جامه چنانکه گاه ورود به حمام .
پَ. به توانایی پرواز رسیدن پرنده در گویش کازرونی(ع.ش)
رُ چُ. نخی که به هم می پیچد در گویش کازرونی(ع.ش)
لنگ شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از یک پای عاجز شدن . شل شدن . در پای کوتاهی یا شکستگی یافتن . اقعاد. (منتهی الارب ). || لنگ شدن کاری ...
لوث شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لوث شدن خون یا بزه و تقصیر یا امری ؛ مجازاًبه چند یا چندین تن نسبت داده شدن تخفیف کیفر را.
لوس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نُنُر شدن .
عاجز شدن . [ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درماندن . فروماندن : بفعل نکو جمله عاجز شدندفرومایه دیوان ز پر مایه جم . ناصرخسرو.نبینی که چون گربه عا...