شرغ
نویسه گردانی:
ŠRḠ
شرغ . [ ش َ ] (اِخ ) دهی است به بخارا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چرغ . نام قریه ای به بخارا. معرب چرغ است که نام یکی از دیه های بزرگ بخارااست و جمعی بدانجا منسوبند. از آنجمله است : ابوصالح و ابوحکیم و ابوالفضل . (یادداشت مؤلف ) : بعد از آن پادشاه دیگر که شداسکجکت و شرغ و رامتین بنا کرد. (ترجمه ٔ تاریخ بخارای نرشخی ص 7). رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 حاشیه ٔ ص 179 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 63، 106 و 107 و فهرست تاریخ بخارا شود.
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شه شرق . [ ش َ هَِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه شرق یا ملک شرق . این نام را بر سلاطین و افراد سلسله های حاکم بر خراسان و شرق ایرا...
ملک شرق . [ م َ ل ِ ک ِش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه مشرق . که بر مشرق حکومت و سلطنت دارد. در شواهد زیر ظاهراً کنایه از سلطان محمود و...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: پاشان پراچpâŝâne-perâc (پاشان از سغدی pâŝkrân + پراچ از سنسکریت: prâc) ****فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راژیر پِراچ râžire-perâc (راژیر؛ کردی؛ پراچ: سنسکریت: prâc)**** فانکو آدینات 09163657861
اهل شرق . [ اَ ل ِ ش َ ] (اِخ ) حکماء فرس که به دو اصل نور و ظلمت قائل بودند. رجوع به حکمت الاشراق ص 301 شود.
شاه شرق . [ هَِ ش َ ] (اِخ ) لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند : آنکه ، همچون بشاه شرق بدوست از همه خسروان امید جهان . فر...
شرق شناسی . [ ش َ ش ِ ] (حامص مرکب ) ۞ خاورشناسی . صفت شرق شناس . عمل آشنایی و معرفت به فرهنگ و تمدن و اوضاع مشرق زمین . (یادداشت مؤلف )....
شرق هندی . [ ش َ ق ِ هَِ ] (اِخ ) سیدمحمد افضل . از گویندگان قرن 13 هَ . ق . و از مردم لکهنو بوده چندی در خدمت نواب ملک آرا بود سپس به سپهدا...
شرق ادنی . [ ش َ ق ِ اَ نا ] (اِخ ) خاور نزدیک . در اروپا شامل کشورهای بالکان (رومانی ، بلغارستان ، یونان و ترکیه ٔ اروپایی ) و در آسیا شامل مما...
شرق اقصی . [ ش َ ق ِ اَصا ] (اِخ ) ۞ خاور دور. چین و ژاپن . بر کشورهای چین و ژاپن و جزایر همسایه ٔ آن دو کشور اطلاق شود. (یادداشت مؤلف ). قس...