اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شنو

نویسه گردانی: ŠNW
شنو. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ن َ / نُو ] (نف مرخم ) شنونده و دریابنده . (ناظم الاطباء). و اغلب به صورت ترکیب به کار رود، مانند: حرف شنو، سخن شنو و غیره .
- حرف شنو ؛ که به سخن کسی گوش فرادهد.
- || آنکه اطاعت و فرمان برد.
- حقایق شنو ؛ که به حقایق گوش دهد. که حقایق را شنود :
تو حقگوی و خسرو حقایق شنو.

سعدی .


- حکایت شنو ؛ که داستان شنود :
حکایت شنو کودک نامجوی
پسندیده پی بود و فرخنده خوی .

سعدی .


- غیبت شنو ؛ که گوش به غیبت کردن دیگران دهد. که گوش به غیبت کردن دیگران دارد :
به حبل ستایش فرا چه مشو
چو حاتم اصم باش و غیبت شنو.

سعدی .


- نصیحت شنو ؛ شنونده ٔ پند. پندنیوش :
نصیحت شنو مردم دوربین
نکارند در هیچ دل تخم کین .

سعدی .


نه پائی چو بینندگان راست رو
نه گوشی چو مرد نصیحت شنو.

سعدی .


وگر پادشا باشد و پاک رو
طریقت شناس و نصیحت شنو.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شنو. [ ش َ / ش ِ ن َ / نُو ] (اِمص ) شنوش . اسم مصدر و ماده ٔ مضارع شنیدن . (از یادداشت مؤلف ).
شنو. [ ش ِ ن َ / نُو ] (اِ) در تداول عامه ، شنا. || نام نوعی ورزش در کشتی گیری . (از ناظم الاطباء). ورزشی است که هندیان آن را دند گویند. (...
شنو. [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سیرجان و بندرعباس میان چاه چگور و نای بند در 1531500گزی طهران . (یادداشت مؤلف ).
حرف شنو. [ ح َ ش ِ ن َ / نُو ] (نف مرکب ) کسی که تحت تأثیر سخن قرار گیرد. دهن بین . در بزرگسالان صفت مذموم است و در کودکان صفت مدح است : ...
خوش شنو. [ خوَش ْ / خُش ْ ش ِ ن َ /نُو ] (نف مرکب ) آنکه هرچه گویند فراشنود. اُذُن .
سخن شنو. [ س ُ خ َ ش ِ ن َ / نُو ] (نف مرکب ) آنکه بفور تمام استماع سخن نماید. (آنندراج ) : من ضامن وی [ اریارق ] بودمی [خواجه احمد حسن ] ...
شنو رفتن . [ ش ِ ن َ / نُو رَ ت َ ] (مص مرکب ) شنا رفتن در اصطلاح زورخانه . قسمی ورزش در گود زورخانه است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شنو و ...
شنو کردن . [ ش ِ ن َ / نُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، سباحت . آب ورزی .شنا کردن . || به نوعی ورزشی متداول در زورخانه مبادرت ورزیدن ...
فرمان شنو. [ ف َ ش ِ ن َ / نُو ] (نف مرکب ) مطیع و آنکه گوش به فرمان میدهد. (ناظم الاطباء). فرمان نیوش . رجوع به فرمان نیوش شود.
معکوس شنو. [ م َ ش ِ ن َ / نُو ] (نف مرکب ) آنکه سخن را برخلاف آنچه هست بشنود. به مجاز، آنکه حق را باطل و باطل را حق پندارد. (از کلیات شم...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.