شور
نویسه گردانی:
ŠWR
شور. (نف مرخم ) شوینده . (رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). مخفف شورنده بجای شوینده ، در ترکیبات : قالی شور. مرده شور. خودشور. طلاشور. ریگ شور. جامه شور. روشور. تن شور. سرشور (گِل ِ...). کهنه شور. قاب شور (جل ...). گوش شور (آلت طبیب ). لگن شور (با خطابی به استخفاف پرستار بیمار را). تخته شور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هر یک از این ترکیبات شود. || (اِمص ) عمل شستن . یک بار شستن (در جامه ). شستن و پاکیزه ساختن به آب . (برهان ) (جهانگیری ): شور اول این جامه است . یک شور بیشتر نرفته است . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش نی ریز شهرستان فسا واقع در 13 هزارگزی باختر نی ریز و در جنوب دریاچه ٔ بختگان .ناحی...
علی آباد شور.[ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری زرند و 4 هزارگزی باختر ر...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان واقع در18 هزارگزی شمال رفسنجان و 7 هزارگزی شمال راه ش...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری سبزوار و در سر راه شوسه ٔ ع...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 12 هزارگزی جنوب نیشابور. ناحیه ای است جلگه و شوره ...
شور گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پرنمک کردن . (فرهنگ فارسی معین ): اِملاح ؛ شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب ). || ایجاد آشوب و فتنه ...
شور درافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) هیجان و اضطراب حاصل شدن : دلاور به سرپنجه ٔ گاوزورز هولش به شیران درافتاد شور.سعدی .
برم شور بالا. [ ب َ شو رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 125 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و صیفی جا...
برم شور پائین . [ ب َ شو رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 152 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و ...
رحمت آباد شور. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 13 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).