شور
نویسه گردانی:
ŠWR
شور. (نف مرخم ) شوینده . (رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). مخفف شورنده بجای شوینده ، در ترکیبات : قالی شور. مرده شور. خودشور. طلاشور. ریگ شور. جامه شور. روشور. تن شور. سرشور (گِل ِ...). کهنه شور. قاب شور (جل ...). گوش شور (آلت طبیب ). لگن شور (با خطابی به استخفاف پرستار بیمار را). تخته شور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هر یک از این ترکیبات شود. || (اِمص ) عمل شستن . یک بار شستن (در جامه ). شستن و پاکیزه ساختن به آب . (برهان ) (جهانگیری ): شور اول این جامه است . یک شور بیشتر نرفته است . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شور و مور. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) شوم و ضعیف ، چه شور بمعنی شوم و نحس و نامبارک و مور بمعنی حقیر و ضعیف است و هرگاه خواهند کسی را ...
شور نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) خاموش شدن فتنه : در جهان از نظر عدل تو بنشیند شوروز جهان هیبت شمشیر تو بنشاند شر. فرخی .- شور فرونشستن ...
شور نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزه کردن : ظالمی کآنچنان نماید شورعادلانش چنین کنند به گور. نظامی . || بانگ و غرش نمودن : ...
شور فتادن . [ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) فتنه و غوغا برپا شدن .- شور فتادن در جهان ؛ کنایه از برپا شدن فتنه : ای از تو فتاده در جهان شورگوری ...
سرشک شور. [ س ِ رِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک غمزدگان است . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ) (انجمن آرا).
چشمه شور. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان فمرود بخش حومه ٔ شهرستان قم که در 60 هزارگزی شمال قم و 8 هزارگزی خاوری راه شوسه ٔ قم به...
چشمه شور. [ چ َ م َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر، بخش مشیزشهرستان سیرجان که در 48 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و2 هزارگزی باختر را...
چشمه شور. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 45 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 2 هزارگزی باختر راه ...
دهنه شور. [ دَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا با 318 تن سکنه...
دهنه شور. [ دَ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 50هزارگزی باختر کهنوج با 300 تن سکنه . (از فرهنگ ...