شور
نویسه گردانی:
ŠWR
شور. (نف مرخم ) شوینده . (رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). مخفف شورنده بجای شوینده ، در ترکیبات : قالی شور. مرده شور. خودشور. طلاشور. ریگ شور. جامه شور. روشور. تن شور. سرشور (گِل ِ...). کهنه شور. قاب شور (جل ...). گوش شور (آلت طبیب ). لگن شور (با خطابی به استخفاف پرستار بیمار را). تخته شور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هر یک از این ترکیبات شود. || (اِمص ) عمل شستن . یک بار شستن (در جامه ). شستن و پاکیزه ساختن به آب . (برهان ) (جهانگیری ): شور اول این جامه است . یک شور بیشتر نرفته است . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستیان شهرستان گناباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنخواست که در بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع است و سکنه 97 تن . آب آنجا از قنات ، محصول آن غ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پر شر و شور. [ پ ُ ش َرْ رُ] (ص مرکب ) پربدی . || پرغوغا. پرهیاهو.
شور انداختن . [ اَ ت َ ](مص مرکب ) شور افکندن . || سخت به گریه و ندبه داشتن حاضران . سبب غوغاء و ضوضاء و گریه و بی قراری بسیار شدن ، چنانکه...
شور انگیختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تهییج کردن . اثاره . (یادداشت مؤلف ) : جنگی که تو آغازی صلحی که تو پیوندی شوری که تو انگیزی عذری که ت...
سعدآباد شور. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 146 تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات میباشد....
گرناوه شور. [ گ َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان مشهد، واقع در 67 هزارگزی شمال خاوری کبودگنبد دره . هوای آن گرم ، دا...
همت آباد شور. [ هَِ م ْ م َ دِ ] (اِخ ) نام دیگرش ده نو آصفی ، و ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان کرمان که دارای 4 تن سکنه است . (از فرهن...