شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (ع اِ) شیر تنک که دو ثلث آن آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر تنک آب آمیخته . شیری باشد از گوسفند یا گاو که باآب آمیخته باشند. (برهان ). شیرآب . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد غنیمی انصاری خزرجی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد قیسی حناوی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد مقدسی حنبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد مقدسی شافعی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن منیر اسکندری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ](اِخ ) رجوع به ابن الهائم و احمدبن محمد هائم شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ](اِخ ) رجوع به احمدبن محمودبن علی بن ابی طالب شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمود سیواسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ )رجوع به احمدبن معدان بن عیسی بن وکیل التجیبی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن وهبان شود.