اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صر

نویسه گردانی: ṢR
صر. [ ص ِرر ] (ع اِ) سرمای سخت . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سرمای سخت که کشت را بسوزد. (بحر الجواهر). شخته (؟). || (ص ) ریح ٌ صر؛ باد سخت بانگ . || باد نیک سرد. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). باد سرد. (دهار). || (اِ) مرغی است زردرنگ کوچک مثل گنجشک . (منتهی الارب ). زردوک . || (اِمص ) سختی سرما. (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
بچه ٔ سر راهی . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ س َ رِ / رْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن طفل که از کوچه برداشته باشند. بچه ٔ کو. آن طفل ک...
باد در سر شدن . [ دَرْ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )باد چیزی در سر کسی شدن ؛ کنایه از مغرور و متکبر شدن : و یوسف را بدان بهانه فرستادند و گفتند باد س...
الولد سر ابیه . [ اَل ْ وَ ل َ دُ س ِرْ رُ اَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ). رجوع به ولد شود.
بی سر و پایی . [ س َ رُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و پا. || ناتوانی . عجز و درماندگی . (یادداشت مؤلف ). || فقر. || کنایه از فروما...
خوش سر و وضع. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ رُ وَ ] (ص مرکب ) خوش ریخت . خوش لباس . آنکه لباس خوب پوشد. مرتب . شیک .
صفرا بر سر زدن . [ ص َ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تند و بی دماغ شدن . (آنندراج ). رجوع به صفرا شود.
لولویِ سرِ خَرمن. مَتَرسکِ سر خرمن، تنبل جالیز. انسان بی فایده و بی اثر، انسان بزرگنما ولی توخالی، انسانی که اعمالش اعمال ذلیلانه ای است در پیشبُرد اه...
گران کردن سر. [ گ ِ ک َ دَ ن ِ س َ ] (مص مرکب ) ترشروئی کردن . خشم آوردن . عتاب کردن : خداوند خرمن زیان میکندکه بر خوشه چین سر گران میکند.س...
مواجه بودن، رو در رو بودن
اژدهای هفت سر. [ اَ دَ ی ِ هََ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ اژدهایی اساطیری که هفت سر دارد : گر اکنون که مار است گردد رهاشود تا نه بس ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.