ضأط
نویسه گردانی:
ḌAṬ
ضأط. [ ض َ ءَ ] (ع مص ) هر دو دوش و بازوان را حرکت دادن در رفتن . (منتهی الارب ). جنبانیدن دو دوش و تن . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ذات میل . [ ت ُ ] (اِخ ) قریه ای به شرقیه ٔ مِصر.
ذات ید. [ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دارائی . مال . ذات ید فلان ؛ مایملک او. قلت ذات یده ؛ تنگ دست گردید.
ذات حاج . [ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است میان شام و مدینه و حاج جمع حاجت است .
ذات بیض . [ ت ُ ] (اِخ ) (روضة...) یاقوت در معجم این نام را بی هیچ شرحی آورده و تنها در عقیب آن گوید: قال منذربن درهم : و روض من ریاض ذ...
ذات خیم . [ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است میان مدینةو دیار غطفان . (معجم البلدان یاقوت ). جائی است به دیار غطفان . (المرصع). جایگاهی به مدینة. (الم...
ذات خیم . [ ت ُ ] (اِخ ) از بلاد مهره است به یَمَن دور. (المرصع). رجوع به ذات الخیم شود.
ذات ذرو. [ ت ُ ذَ ] (اِخ ) رجوع بذرو شود.
ذات رجل . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) موضعی است به دیار عرب . مثقب عبدی گوید : مررن علی شراف فذات رجل و نکبن الذرانح بالیمین . (معجم البلدان ).و ابن ...
ذات رمح . [ ت ُ رُ ] (اِخ ) قریه ای است به شام . (المرصع). || و ابرقی سپید بدیار بنی کلاب ، بنوعمروبن ربیعة را. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات شهر. [ ت َ ش َ رِن ْ ] (ع ق مرکب ) به ماهی . در ماهی .