طاب
نویسه گردانی:
ṬAB
طاب . (ع مص ) طِیب . طِیبة. تَطیاب . خوشمزه وپاک و پاکیزه گردیدن . || طابت الأرض ؛ گیاه ناک گردید زمین . || طِبت به نفساً؛ ای طابت به نفسی ؛ خوش شد دل من به او. || طابه ُ؛ خوش کرد آن را. پاک و پاکیزه ساخت . || ما اطیبه ُ!؛ چه پاکیزه و خوش است آن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
سنگ تاب .[ س َ ] (ن مف مرکب ) آبی که آنرا با سنگهای تفته که در آن افکنند گرم کرده باشند. (یادداشت بخط مؤلف ).
خشم تاب . [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که خشم تاب داده و پیچیده باشد او را. (از آنندراج ) : سیاهی عزب پیشه و خشم تاب چو دیدند روی چنین بی...
رسن تاب . [ رَ س َ ] (نف مرکب ) رسن تابنده . رسن گر. حبال . (یادداشت مؤلف ). کسی که ریسمان می تابد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 3). آنکه ر...
چرخ تاب . [چ َ ] (نف مرکب ) مرادف آسمان تاب . (آنندراج ). تابنده ٔبر چرخ . کنایه از ماه و اختران تابناک : بروز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله ...
گوش تاب . (نف مرکب )تابنده ٔ گوش . پیچنده ٔ گوش . گوش پیچ . || (ن مف ) گوش تابیده . پیچیده گوش . || (اِمص مرکب )گوشمال و تاب دادن گوش برای ...
موی تاب . (نف مرکب ) تابنده ٔ مو. موتاب . آنکه تارهای موی سر به هم تاب دهد و از آن رشته سازد. || آنکه طناب مویی می سازد. رسن تاب . رسنگر....
اجاق زیر دیگ خزینه
تنور زیر خزینه حمام
محلی بسیار آلوده کثیف و بویناک بود برای انباشت پیخال و پهن یا علف و کهنه پارچه (درحالت استغنا چوب و ذغال) که...
پیک تاب - پیک تابشی ، پیک پرتویی ، پیک برقی ، پیک الکترونیکی ، پست الکترونیکی که در تارگستر ها و تار بینابینی شبکه های جهانی رایانه ها بکار میرود. ( پ...
پیک تاب – پیک برقی ، پست الکترونیکی ، در انگلیسی میشود ( ای مِیل )
کوره تاب . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) تابنده ٔ کوره . افروزنده ٔ کوره . آتش افروز کوره . آنکه در کوره آتش بیفروزد. آنکه کوره را تافته کند : کوره تا...