اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاهر

نویسه گردانی: ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مظفربن محمد عمری عدوی ربعی شیخ زین الدین دانشمند بزرگ و عارف نامور که بدانش و پرهیزکاری هر دو متصف بود و راه تدریس و افاده بدیگران را می پیمود. سالیان دراز مردم را در راه خدا موعظه میکرد. او راست : مجموعه هائی در تفسیر و حدیث و فقه و تصوف و تاریخ . و دارای اجازه نامه های عالی از پدرش بود و کتاب جامعالاصول ۞ را از قطب الدین محمودبن [ مسعودبن ] مصلح الشیرازی با تمام قرائت آن بر شیخ صدرالدین قونوی به نقل از شرف الدین هذبانی و او از مصنف کتاب روایت کرده است . و در طلب علم و صحبت مشایخ سفرهای بسیار کرده است و کتابی در فضیلت علم و شرف علما بنام (تحفة الحلفا الی حضرةالخلفا) تألیف کرده است سپس در پایان عمر به جزایر ۞ میرفته است و در بعض منازل میان راه با کاروانیان فرودآمده است و در نیمه ٔ شب که ماه میتابیده است برای نماز و عبادت برخاسته و به نماز مشغول شده است . در این هنگام یکی از کاروانیان از خواب برمی خیزد و می بیندکسی خم و راست میشود و گمان میبرد دزدی است که قصد شبیخون به قافله دارد از این رو تیری به سوی او می افکند و آن تیر یکراست بسر پیشانی آن پارسا وارد می آیدو او هنگام سجود تیر را با دست از پیشانی خود بیرون میکشد و آن را برروی سجاده میگذارد و جان به جان آفرین تسلیم میکند جنازه ٔ او را به خاک فارس برمیگردانند و در پشت دروازه ٔ فسا به سال هفتصد و ... ۞ دفن میکنند. و از جدم شنیدم که قاتل را حبس کردند و پدرم را در خواب دیدم که گفت من گناهکار را بخشودم و شما هم از وی چشم بپوشید و چون از خواب برخاستم دستور دادم او را آزاد کنند و بخط شریف او این اشعار در نزد من است : (مطلع آن نقل شد).
زر والدیک و قم علی قبریهما
فکاننی بک قد حضرت لدیهما

(از شدالازار صص 183 - 186)


و رجوع به ص 324 همان کتاب و حواشی محمد قزوینی در صفحات مزبور شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
طاهر جغتائی . [ هَِ رِ ج ُ غ َ ] (اِخ ) امیر ابوالمظفر ملک طاهربن ابوالفضل محمد محتاج چغانی . رجوع به طاهربن ابوالفضل و ابوالمظفر... و مجمعالف...
طاهر نائینی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) یکی از شعراء فارسی زبان و از اهالی قصبه ٔ نائین تابع اصفهان بوده است در آتشکده ٔ آذر، و قاموس الاعلام ، این ب...
طیب و طاهر. [ طَی ْ ی ِ ب ُ هَِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . پاک و پاکیزه .
طاهر همدانی . [هَِ رِ هََ م َ ] (اِخ ) مشهور به باباطاهر عریان . ازخاک پاک همدان بوده . او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده بلی اوست دیوان...
طاهر مستوفی . [ هَِ رِ م ُ ت َ ] (اِخ ) رئیس دیوان استیفاء دربار غزنوی بود. و بعد از عزل احمدبن حسن میمندی ، بوزارت نامزد شد، اما سلطان محمود ...
طاهر قزوینی . [ هَِ رِ ق َزْ ] (اِخ ) طاهربن حاتم بن ماهویه ٔ قزوینی . او راست : کتاب الحدیث که نجاشی به چهار واسطه از آن روایت کرده است . (...
طاهر قزوینی . [ هَِ رِ ق َزْ ] (اِخ ) مؤلف تذکره ٔ حزین آرد: وحیدالزمان میرزا طاهر علیه الرحمه یگانه ٔ روزگار و از غایت اشتهار بی نیاز از تعریف ...
طاهرقزوینی . [ هَِ رِ ق َزْ ] (اِخ ) معروف به «کاکاطاهرا» از اوباش ، و باطناً مردی آدمی معاش ، لکن به هجو مایل . طبعش خالی از متانتی ، و اسمش ...
طاهر کاشانی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) معروف به شاه طاهر کاشانی فرزند رضی الدین اسماعیلی . حسین شاگرد محقق خضری مؤلف کتاب (الحیدریة) فی شرح الجع...
طاهر دزفولی . [ هَِ رِ دِ ] (اِخ ) سیدمحمد طاهربن سید اسماعیل موسوی دزفولی متوفی به سال 1314 هَ . ق . در نجف . وی از شاگردان علامه ٔ انصاری ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.