طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النسابه . از محدثان است . رجوع به الذریعه ج 2 ص 378 و 419 و ج 7 ص 165 شود.
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
طاهر. [هَِ ] (اِخ ) ابن محمد الحدادی المروزی البخاری الملقب به تاج الدین ، کنیتش ابوعبداﷲ. وی را کتابی است به نام : «عیون المجالس و سرور ال...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد، ظهیرالدین فاریابی . با اتابکان آذربایجان معاصر بود. اتابک ابوبکر در تربیتش بیشتر از دیگران اهتمام مینمود. گویند...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد المقدسی الملقب به ابی زرعة. ابن ابی اصیبعة در تاریخ الاطبا از جمله ٔ اساتید موفق الدین عبداللطیف البغدادی ، یکی ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمود الملقب بصدر الاسلام . او راست : کتابی به نام «فوائد صدرالاسلام ». (کشف الظنون ).
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعود. (الشیخ ) ابوالصفا، وی در جامع زیتونة بشهر تونس علوم فراگرفت ، و در پایان روزگار ائمه ٔ بکریین تولیت خلافت امام...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مسلم علوی . پدر حسن نامی است که هنگام ظهور تاهرتی یکی از دعات باطنیان که در اثناء آنکه مردم را به الحاد و پیرو...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مظفربن محمد عمری عدوی ربعی شیخ زین الدین دانشمند بزرگ و عارف نامور که بدانش و پرهیزکاری هر دو متصف بود و راه تدر...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ )ابن موسی الکاظم . حمداﷲ مستوفی پسران الکاظم ابراهیم موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی المرتضی امام هفتم شیعیان...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن نصربن جهبل الحلبی ، ملقب به مجدالدین ، برادر عبدالملک بن جهبل . مردی عالم و زاهد و فاضل بوده است در فقه و حساب و...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن الوزیر. فخرالدین طاهربن الوزیر معین الدین الکاشی . وی در زمان سلطان ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه بر مسند وزارت ...