اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظماء

نویسه گردانی: ẒMAʼ
ظماء. [ ظِ ] (ع ص ) ظماء بودن فصوص اسب ؛ بندهای آن سست و فروهشته و پرگوشت نبودن . || (مص ) تشنه یا سخت تشنه شدن . ظماءَة. || (اِمص ) ظِما. تشنگی :
مرا چو تیغ دهد آب ، آبگون گردون
هرآنگهی که بنالم به پیش او ز ظما
چو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل
در آب دیده کند غرق تا به فرق مرا.

مسعودسعد.


هرچند بیش گریم تشنه ترم به وصل
از آب کس شنید که افزون شود ظما.

مسعودسعد.


جوق جوق اسپاه تصویرات ما
سوی چشمه ی ْ دل شتابان از ظما.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ظماء. [ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظمآن نادراً.
ظماء. [ ظِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظمآن .
ظماء. [ ظَ م َءْ ] (ع مص ) ظِماء. ظماءَة. تشنه شدن یا سخت تشنه شدن . || آرزومند و تشنه ٔ چیزی گردیدن .
ذماء. [ ذَ ] (ع مص ) جنبش . جنبیدن . حرکت کردن . || قویدل گردیدن . || آشکار کردن قوت دل را. ظاهر ساختن قوت قلب را. || خذ ما ذمی لک ؛ ا...
ذماء. [ ذَ ] (ع اِ) قوت دل . || باقی جان در گلو بریده . باقی جان . (مهذب الاسماء). باقی جان در مذبوح . رمَق . تشنج مذبوح پس از ذبح : از...
ز ما. [ زَ / زَ ] (حرف اضافه + ضمیر) مخفف از ما. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به «از» و «ما» شود.
زمع. [ زَ م َ ] (ع مص ) زائد شدن انگشت از معتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سرگشته و بی خود شدن از ترس ، عام است . (منتهی ...
زمع. [ زَم ِ ] (ع ص ) آنکه در وقت خشم کمیز یا اشک آیدش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
زمع. [ زَ م َ ] (ع اِ) ج ِ زَمَعَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به زمعة شود.
زمع. [ زُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) زنبور بی نیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه در حاجت خود چست نباشد. (منته...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.