عبری
نویسه گردانی:
ʽBRY
عبری . [ ع ُ ری ی ] (ع اِ) کنار باساق که بر لب جوی روید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کنار باساق که بر لب جوی روید و بزرگ شود. (اقرب الموارد). سدر کنار جوی . (مهذب الاسماء). || نزد بعضی کنار بی ساق است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۴ ثانیه
عبری . [ ع َ را ] (ع ص ) امراءة عبری ؛ زن با اشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عباری . || عین عبری ؛ چشم پر اشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ...
ابن عبری
مؤلّف کتاب گریگوریوس - غریغوریوس - ابوالفرج بن اهرون ملطی است که بیشتر او را به نام ابن عبری می شناسند. ابن عبری که به سبب تسلّط بر ادب سر...
زبان عبری (עברית تلفظ: ایوْریت)، عضوی از شاخه زبانهای سامی است. و با زبانهای عربی و آرامی هم خانوادهاست. حدود ۷ میلیون نفر که به طور عمده در کشور ا...
ابن عبری . [ اِ ن ُ ع ِ ] (اِخ ) ۞ ابوالفرج (622-685 هَ .ق .). کشیش سریانی . پدرش اصلاً یهودی بوده و به کیش نصرانیت درآمده . ابن عبری در...
تقویم عبری و آغاز شمارش یام هفته ها از ماه (تیشری) اویل پییز (روش هشانا) و شمارش ماهها معمولا از ماه «نیسان» آغاز میشود.
«روش هشانا» در کلام عبر...
عابری . [ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عابِر. رجوع به عابر شود.
عابری . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبت است به عابربن ارفخشدبن سام . (لباب الانساب ). رجوع به عابَربن شالخ شود.
ابری . [ اَ ] (ص نسبی ) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری .- ستاره ٔ ابری ؛ کوکب سحابی . منزل پنجم [ از منازل قمر ]...
ابری . [ اِ ری ی ] (ع ص نسبی ) سوزنگر.
ابری .[ اَ ب َ را ] (اِخ ) نام جائی یا کوهی است در شام .