عجائب . [ ع َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عجیب . (شرح قاموس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عجیب شود. و فارسیان گاه بمعنی مفرد استعمال میکنند مثل ریاض و حور و ابدال
: ز خون دیده و لخت جگر رنگین شبی دارم
نمی دانم چه می خواهم عجائب مطلبی دارم .
جلال اسیری (از آنندراج ).
یافت گر دیوانه ای جامی عجب از بهر چیست
از عجائب های دوران دیو را خاتم رسد.
نظیری نیشابوری (از آنندراج ).