عرادة
نویسه گردانی:
ʽRʼD
عرادة. [ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی است به رأس تلی شبیه به قلعه بین رأس عین و نصیبین که قافله ها در آنجا باراندازند. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عرادة. [ ع َ دَ ] (ع اِ) ملخ ماده . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و نیز رجوع به عرارة شود.
عراده . [ ع َرْ را دَ ] (ع اِ) نوعی از آلات جنگ و قلعه گیری است و آن آلتی باشد کوچکتر از منجنیق که بدان سنگ بر سر خصم اندازند. (غیاث الل...
اراده . [ اِ دَ ] (ع مص ، اِمص ) اِرادة. اِرادت . خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). خواست . خواسته . خواهش . میل . قصد. آهنگ . کام . دَهر. (منتهی الارب...
نیرویی که به همان اندازه که توان انجام دادن کاری هست، به همان اندازه توان انجام ندادن آن نیز هست. (نامههای عین القضات، جلد اول،...
عراده انداز. [ ع َرْ را دَ اَ ] (نف مرکب ) آنکه با عراده جنگ کند و بدان سنگ اندازد : بانصر و بوالحسن خلف با عراده انداز گفتند پنجاه دینار و ...