اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عطف

نویسه گردانی: ʽṬF
عطف . [ ع ِ ] (ع اِ)کرانه و جانب . (از منتهی الارب ). جانب هر چیز. (از اقرب الموارد). یک سوی گردن و یک سوی مردم . (دهار). جانب . (ترجمان القرآن جرجانی ). عطفاالرجل ؛ دو جانب شخص . (از منتهی الارب ). دو جانب و دو سوی شخص از سر و تارک . (از اقرب الموارد). || بغل . (منتهی الارب ). اِبط. (اقرب الموارد). || عطف القوس ؛ گوشه ٔ کمان . (منتهی الارب ). «سیة» در کمان . (از اقرب الموارد). || تعرج الفرس فی عطفیه ۞ ؛ آن اسب به چپ و راست خود خم شد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عطف الطریق ؛ بر سوی راه . (منتهی الارب ). «قارعة» و میان راه . (از اقرب الموارد)، تنَّح عن عطف الطریق ؛ از میان راه دور شو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَطف . و رجوع به عَطف شود. || هو ینظر فی عطفیه ؛ یعنی او معجب و خودپسند است . (از اقرب الموارد). و آن اشاره است به اعجاب او، یعنی او در شگفت است به نفس یا به لباس خویش . (از منتهی الارب ). || جاء ثانی عطفه ؛ بیامد با فراخی حال یا گردن پیچان یا متکبرانه و اعراض کنان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ثنی عنی عطفه ؛ روی گردانید و بازگشت . (از منتهی الارب ). اعراض کرد و جفا نمود. (از اقرب الموارد). || هر چه از جسد و بدن که خم شود. (از اقرب الموارد). || دوش . (مهذب الاسماء). ج ، أعطاف و عِطاف و عُطوف . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حرف عطف . [ ح َ ف ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف ربط. رجوع به حرف ربط شود.
حروف عطف . [ ح ُ ف ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروف برگشتی : و، ف ، ثم . که اولین آنهابرای عطف ساده و دومین برای عطف با ترتیب و سومین...
روباه عطف . [ ع َ ] (ص مرکب ) آنکه در حرکت کردن و برگشتن و پیچیدن به پیش و پس چون روباه چست و چالاک باشد : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و...
عطف بیان . [ ع َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح نحو، تابعی است غیر از صفت که متبوع خود را توضیح دهد، چون ابوحفص عمر، که عمر ...
عطف کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روی برگردانیدن . برگشتن . از سویی گشتن و سوی دیگر روی کردن : بر آن بود که عطفی کند بر جانب کالف تا ر...
رجوع شود به "عطف به"
این کَلاپ (= جمله) اربی است و پارسی آن اینهاست: آسَتی ãsati (سنسکریت: آسَتّی) سَمسَرگ samsarg (سنسکریت: سَمسَرگَ) سَمریوگ samriog (سنسکریت: سَمپرَی...
عاطف . [ طِ ] (ع ص ) مهربانی کننده . || برگرداننده . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || آهو که گردن کج کند وقت نشستن . (منتهی الارب ) (آنندر...
عتف . [ ع َ ] (ع مص ) برکندن موی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عتف . [ ع ِ ] (ع اِ) پاره ای از شب ، یقال مضی عتف من اللیل و عدف ؛ أی قطعة منه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.