اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عله

نویسه گردانی: ʽLH
عله . [ ع َ ل َه ْ ] (ع مص ) در ملامت افتادن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || وقوع در حالت خمار و زحمت آن . (ناظم الاطباء). از خمار زحمت یافتن . (منتهی الارب ). در زحمت خمار افتادن . (از لسان العرب ) (اقرب الموارد) (از متن اللغة). گرسنه شدن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || ستهیدن . (منتهی الارب ). ستیزه کردن . لجاجت کردن . تندخوئی . حدت و انهماک . (اقرب الموارد). || سرگشته و متحیر گردیدن و دهشت خوردن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || آمدوشد نمودن از ترس . (منتهی الارب ). رفت وآمد از فزع . (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || پلیدنفس گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پلید و ضعیف نفس گردیدن . (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (متن اللغة). || شادمانی کردن اسب در لگام . (از منتهی الارب ). نشاط و تندی کردن اسب در لجام . (از اقرب الموارد). نشاط و جست وخیز کردن اسب در لجام . (از تاج العروس ) (متن اللغة). || وادار کردن نفس ، انسان را به بدی یا بهر چیزی دیگر. (از متن اللغة). || (اِ) حرص و شره و آزمندی . || غم و اندوه و حزن . (از لسان العرب )(تاج العروس ) (از متن اللغة) (ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عله . [ ع َ ل ِه ْ ] (ع ص ) صفت از مصدر عَلَه در تمام معانی . (از لسان العرب ). سرگشته و حیران . (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (ذیل اقرب ال...
عله . [ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 47 هزارگزی جنوب شوشتر و در کنار راه تابستانی شوشتر به...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حرف عله . [ ح َ ف ِ ع ِل ْ ل َ / ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الف و واو و یاء را بدین نام خوانند، و آنها را حروف مصوته و جوفیة نیز گویند واگر ...
حروف عله . [ ح ُ ف ِ ع ِل ْ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف عله شود.
عاله . [ ل ِه ْ ] (ع اِ) زن سبک وزن که آهنگ مختلف نماید و بر یک راه نرود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). طیاشه . (اقرب الموارد). || (اِ) ...
علة. [ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) رجوع به عَلّت شود.
علة. [ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) رجوع به عِلّت شود.- حروف عله ؛ در عربی ، الف و واو و یاء است . (از اقرب الموارد). رجوع به «حرف عله » شود.
آلُه : عقاب (فرهنگ رشیدی، فرهنگ جهانگیری) در پارسی به عقاب آلُه یا آلوه گفته می شود. ریشه این واژه در پارسی میانه āluh است. در نامه پهلوی کارنا...
اله . [ اَ ل ُه ْ / اَل ْ ل ُه ْ ] ۞ (اِ) عقاب . (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ رشیدی و برهان قاطع بتشدید و تخفیف لام هر دو آم...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.