گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه واژه معنی ام اوعال ام اوعال . [ اُ م م ِ اَ ] (اِخ ) پشته ای است در یمامه . رجوع به معجم البلدان شود. ام الیمن ام الیمن . [ اُم ْ مُل ْ ی َ م َ ] (اِخ ) صنعا پایتخت یمن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ام امهار ام امهار. [ اُ م ْ م ِ اَ ](اِخ ) نام پشته ای است . رجوع به معجم البلدان شود. ام ثلثین ام ثلثین . [ اُم ْ م ِ ث َ لا ] (ع اِ مرکب ) شتر مرغ . (از المرصع). ام الندی ام الندی . [ اُم ْ مُن ْ ن َ دا ] (اِخ ) حَبابَه والبیه ٔ اسدیه ملقب به صاحبة الحصاة ۞ دختر جعفر. از زنان قرن اول و دوم هجری است . عمر طولا... ام الولد ام الولد. [ اُم ْ مُل ْ وَ ل َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ام ولد شود. ام الهام ام الهام . [ اُم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) ام الرقیق . (ناظم الاطباء). رجوع به ام الرقیق و «اُم ّ» شود. ام جرذان ام جرذان . [ اُم ْ م ِ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) نوعی نخله و درخت خرماست . (از المرصع). ام جافیه ام جافیه . [ اُم ْ م ِ ف ِ ی َ ] (ع اِ مرکب ) غشای صلبی است در دماغ . (از یادداشت مؤلف ). ام جیأل ام جیأل . [ اُم ْ م ِ ج َ ءَ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (المرصع). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۲ ۵۳ ۵۴ ۵۵ ۵۶ صفحه ۵۷ از ۷۴ ۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود