اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمر

نویسه گردانی: ʽMR
عمر. [ ع َ ] (ع مص )دیر ماندن و زیستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود. || دیر داشتن و باقی گذاردن . (از اقرب الموارد): عمره اﷲ؛ دیر دارد او راخدای . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هرگاه لام ابتدا بر «عمر» درآید مرفوع میگردد بنابر مبتدا بودن که خبر آن محذوف باشد، چنانکه گوئیم : لعمرُ اﷲ که تقدیر آن لعمر اﷲ یسمی ، یا لعمر اﷲ ما اُقسم به میباشد. و هرگاه بدون لام باشد مانند سایر مصادر منصوب میگردد، چنانکه گوئیم عمر اﷲ ما فعلت کذا، و عمرک اﷲ مافعلت ُ. و اما معنای لعمر اﷲ و عمر اﷲ «به هستی و بقای خداوند سوگند میخورم » میباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آبادان گردیدن و مسکون شدن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سکونت و منزل کردن . || بنا کردن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || پرستش و عبادت کردن . (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود. || خدمت کردن . عَمارة. رجوع به عمارة شود. || نماز خواندن و روزه گرفتن . (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
عمر برمکی . [ ع ُ م َ رِ ب َ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن اسماعیل برمکی ، مکنی به ابوحفص . فقیه و محدث قرن چهارم هجری بود و در جمادی ...
عمر حمیری . [ ع ُ م َ رِ ح ِم ْ ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به عمر بامخرمة شود.
عمر خبازی . [ ع ُ م َ رِ خ َب ْ با ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر خبازی خجندی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به جلال الدین . فقیه حنفی و از اهالی دمشق (...
عمر خجندی . [ ع ُ م َ رِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به عمر خبازی شود.
عمر خربوتی . [ ع ُ م َ رِ خ َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدسعید خربوتی حنفی . ملقب به نعیمی . ادیب بود. وی بسال 1216 هَ .ق . متولد شد و در جمادی ال...
عمر بلبیسی . [ ع ُ م َ رِب ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن محمد بلبیسی قاهری شافعی . ملقب به سراج الدین . فقیه ، اصولی ، متکلم و منطقی بود. اصل ...
عمر بطروجی . [ ع ُ م َ رِ ب ُ ] (اِخ ) بلوطی اقریطشی . رجوع به ابوحفص (عمر بلوطی ...) شود.
عمر بغدادی . [ ع ُ م َ رِ ب َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به عمر کوفی شود.
عمر بغدادی . [ ع ُ م َ رِ ب َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عثمان بن احمدبن محمدبن ایوب بغدادی ، مکنی به ابوحفص و مشهور به ابن شاهین . محدث ، حافظ، مو...
عمر انصاری . [ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن حفص انصاری . رجوع به ابوسعد (عمربن ...) شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.