غرق . [ غ َ رِ ] (ع ص ) غرقه شده . (منتهی الارب ). غرق شده . (آنندراج ). غریق . (غیاث اللغات ). غرق شونده . آنکه آب از سر وی گذرد
: توئی که چشمه ٔ خورشید بارها گشته ست
ز شرم خاطر پاکت غرق میان عرق .
کمال اسماعیل (از آنندراج ).
|| آنکه از شیر اندکی برگیرد. (از اقرب الموارد). || غرق الصوت ؛ یعنی بسته و بریده آواز و بیمناک . (از منتهی الارب ).