غرق
نویسه گردانی:
ḠRQ
غرق . [ غ ِ رِ ] (اِصوت ) در تداول شیرازیان ، آواز شکستن چوب و استخوان و امثال آنها. قاف مبدل غین است . (از فرهنگ نظام ).
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غرق . [ غ َ ] (ع مص ) مأخوذ از غَرَق ، به معنی در آب فرورفتن . آب از سر گذشتن . فارسیان غرق به سکون ثانی به معنی در آب فرورفتن استعمال م...
غرق . [ غ َ ] (اِخ )دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور که در 21 هزارگزی شمال نیشابور واقع و محلی است جلگه ، معتدل و ...
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) ناحیه ای است . در نزهة القلوب آمده : از قره باغ تا دیه «هر» سه فرسنگ ، از او تا غرق پنج فرسنگ . (نزهة القلوب ج 3 ص 181).
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است به مرو، و آن تصحیف غزق به زای معجمه ٔ محرکه نیست . از آن ده است جرموزبن عبداﷲ محدث غرقی . (از منتهی الارب )...
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) (ابو...) ناحیه ای است در عراق ، واقع در قضاء هندیه از ایالت حلة. (از اعلام المنجد).
غرق . [ غ َرَ ] (ع مص ) غرق شدن و آب از سر کسی گذشتن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب و از سر گذشتن آب و غیره . و مشهور و مستعمل به سکون «...
غرق . [ غ َ رِ ] (ع ص ) غرقه شده . (منتهی الارب ). غرق شده . (آنندراج ). غریق . (غیاث اللغات ). غرق شونده . آنکه آب از سر وی گذرد : توئی که چش...
غرق . [ غ ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ غُرقَة. (منتهی الارب ). رجوع به غرقة شود.
غرق . [ غ ُ رَ ] (اِخ ) شهری است به یمن مر همدان را. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). شهری است در یمن از برای قبیله ٔ همدان . (شرح قاموس ...
غرق . [ غ ُ رُ ] (ترکی ، اِ) جایی که آن را خلوت کنند. غُروق . قُرُق . قُروق . حمی . رجوع به قرق شود.