غیاص
نویسه گردانی:
ḠYAṢ
غیاص . (ع مص ) در آب فروشدن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب . زیر آب رفتن . غوص . غیاصة. مَغاص . (از اقرب الموارد). رجوع به غوص و غیاصة شود.
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
غیاث شیرازی . [ ث ِ ](اِخ ) دولتشاه سمرقندی گوید: غیاث از شاعران شیراز،معاصر سلطان ابراهیم و مردی دانا و مورخ و خوش طبع بود. وی مذهب تشیع د...
غیاث شیرازی . [ ث ِ ] (اِخ ) رجوع به غیاث حلوایی شود.
غیاث شیرازی . [ ث ِ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصوربن صدرالدین شود.
غیاث شیرازی . [ ث ِ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصور نواده ٔ میر غیاث الدین منصور دشتکی شود.
غیاث نقشبند. [ ث ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) (خواجه ...) بافنده و نقشبند و از ولایات یزد بود. وی در اصفهان اقامت داشت و در عصر شاه عباس ماضی میزیست ....
غیاث کاشانی . [ ث ِ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین جمشید کاشانی شود.
غیاث کاشانی . [ ث ِ ] (اِخ ) رجوع به غیاث نجومی شود.
غیاث ابرقوهی . [ث ِ اَ ب َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین ابرقوهی شود.
قیاس غیرکامل . [ س ِ غ َ / غ ِ رِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن بود که محتاج بیانی بود و بنفسه بین نباشد. (فرهنگ فارسی معین از اساس الا...
قیاس اولویت . [ س ِ اَ / اُو ل َ وی ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) هرگاه حکم یک موضوع درقوانین موضوعه ذکر شده باشد، و حکم موض...