فرجة. [ف ُ ج َ ] (ع اِ) رخنه و شکاف و منه : فرجةالحائط. (منتهی الارب ). در دیوار و مانند آن شکاف . || هر جای ترسناک . || جایی که مردم در مجلس وموقف باز می کنند. (از اقرب الموارد). || میانه ٔ انگشتان . (زمخشری ). || انفراج . (منتهی الارب ). هر گشادگی بین دو چیز. (اقرب الموارد). || فرصت . مهلت . (ناظم الاطباء)
: سخن در فرجه ای پرور که فرجام
ز واگفتن تو را نیکو شود نام .
نظامی .
-
بی فرجه ؛ بی مهلت . بی مدت . (ناظم الاطباء).