اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرجة

نویسه گردانی: FRJ
فرجة. [ ف ُ / ف ِ / ف َ ج َ ] (ع اِمص ) رهایی از غم و اندوه . (منتهی الارب ). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری : هو لک فرجة؛ أی فرج . (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن . (غیاث ) :
بلکه بهر میهمانان و کهان
که به فرجه وارهند از اندهان .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
فرجة. [ف ُ ج َ ] (ع اِ) رخنه و شکاف و منه : فرجةالحائط. (منتهی الارب ). در دیوار و مانند آن شکاف . || هر جای ترسناک . || جایی که مردم در ...
فرجه . [ ف َ رَ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در سه هزارگزی خاور سنندج و کنار شوسه ٔ سنندج به همدان . ...
فرجه /forje/ ۱. فرصت پیش‌آمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن؛ مهلت. ۲. [قدیمی] گشادگی؛ شکاف میان دو چیز. ۳. [قدیمی] رخنه؛ شکاف. ۴. (اسم...
فرجه جو. [ ف ُ ج َ / ج ِ ] (نف مرکب ) فرصت جوینده . (غیاث از لطائف ).
تفرّج کردن، رهایی جستن از غم و اندوه به دیدن چیزهای شگفت و مناظر زیبا (فرزانفر) چون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شوی باز بیایی به وطن باخبری پ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.