فرجه
نویسه گردانی:
FRJH
فرجه . [ ف َ رَ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در سه هزارگزی خاور سنندج و کنار شوسه ٔ سنندج به همدان . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 20 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. محصول آنجا غلات است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
فرجه /forje/ ۱. فرصت پیشآمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن؛ مهلت. ۲. [قدیمی] گشادگی؛ شکاف میان دو چیز. ۳. [قدیمی] رخنه؛ شکاف. ۴. (اسم...
فرجه جو. [ ف ُ ج َ / ج ِ ] (نف مرکب ) فرصت جوینده . (غیاث از لطائف ).
تفرّج کردن، رهایی جستن از غم و اندوه به دیدن چیزهای شگفت و مناظر زیبا (فرزانفر)
چون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شوی باز بیایی به وطن باخبری پ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فرجة. [ ف ُ / ف ِ / ف َ ج َ ] (ع اِمص ) رهایی از غم و اندوه . (منتهی الارب ). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری : هو لک فرجة؛ أی فرج . (اقرب ...
فرجة. [ف ُ ج َ ] (ع اِ) رخنه و شکاف و منه : فرجةالحائط. (منتهی الارب ). در دیوار و مانند آن شکاف . || هر جای ترسناک . || جایی که مردم در ...