اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فیض

نویسه گردانی: FYḌ
فیض . [ ف َ ] (اِخ ) لقب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم بدان جهت که بسیارجود بود. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فیض آباد. [ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش جنت آباد شهرستان مشهد که دارای 19 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است . (ا...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 324 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غل...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابرقو از شهرستان یزد که دارای 230 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، پنبه ، کنج...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان که دارای 175تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غله ، پنبه و...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا که دارای 126 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن پنبه ، انار و کارد...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش لردگان شهرستان شهرکرد که دارای 114 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، ارزن ، تنبا...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین که دارای 46 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فیض دکنی . [ ف َ ض ِ دَ ک َ ] (اِخ ) رجوع به فیضی دکنی شود.
فیض کاشانی . [ ف َ ض ِ ] (اِخ ) رجوع به فیض (ملا محسن ) شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۸ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.