اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فیض

نویسه گردانی: FYḌ
فیض . [ ف َ ] (اِخ ) لقب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم بدان جهت که بسیارجود بود. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی . [ ک ُ ت َپ ْ پ ِ ی ِ ف َ / ف ِ ضُل ْ لاه ب َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان سقز است . این دهستان ...
ده فیض محمد فخیره . [ دِه ْ ف َ م ُ ح َم ْ م َ ف َ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری ده د...
بیکزاده ٔ فیض اﷲبیگی . [ ب َ دَ ی ِ ف َ ضُل ْ لاه ب َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف مهاباد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 109).از ایلات اطراف ساوجبل...
فیز. [ ی َزز ] (ع ص ) آنکه گوشت ساق وپی او سخت باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فیظ. [ ف َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ). || (مص ) مردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به فیظان شود.
گریف فیز. [ گ ِ ] (اِخ ) از دانشمندانی است که در خواندن خطوط مملکت نوبی (سودان کنونی ) زحمات بسیار متحمل شد و به مقصود نزدیک گردید. (از تار...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.