گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قار نویسه گردانی: QAR قار. (اِخ ) نام دهی است در مدینه . (آنندراج ) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی قار قار. (ع اِ) ۞ قیر. (برهان ) (قاموس ). قیر که بر کشتی و جز آن مالند. (آنندراج ). زفت . زفت رومی : بکشتند از ایشان ده و دو هزارهمی دود و آتش ... قار قار. (ع ص ) سیاه . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ) سیاهی . (مهذب الاسماء) : بند من وزن سنگ دارد و روی روز من رنگ قیر دارد و قار. مسعودسعد. || دو... قار قار. (ترکی ، اِ) برف . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : چشم این دائم سپید از اشک حسرت همچو قارروی آن دائم سیاه از آه محنت همچو قیر. انوری .تا ... قار قار. (اِخ )نام دهی است به ری . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). قار قار. (اِخ ) ذوقار. رجوع به ذوقار شود. قار قار. (اِخ ) یوم ذی قار. رجوع به ذوقار شود. قار قار. (اِخ ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . در 7000 گزی جنوب خاور سنندج و 2000گزی خاور شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه . در د... قار قار. [ ر ر ] (ع ص ) نعت فاعلی از قرار. قرارگیرنده . ثابت .- قارالذات ؛ در مقابل غیر قارالذات . رجوع به قارالذات شود. قار قار. [ ر ر ] (ع ص ) یوم قار؛ روز خنک . (منتهی الارب ). روز سرد. (مهذب الاسماء) (آنندراج ). || چشم خنک . (آنندراج ). ام قار ام قار. [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) داهیه . (المرصع). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود