قرآن
نویسه گردانی:
QRʼAN
قرآن . [ ق ُ ] (ع مص ) فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی . گویند: قَرَاءَ الشی ٔ قرآناً (از باب نصر و فتح ). || بچه دادن حامل . گویند: قرأت الحامل قرآناً؛ بچه داد آن حامل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قرائت . قَرء. خواندن . (منتهی الارب ). رجوع به قرء شود.
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قران . [ ق ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در سراة از بلاد دَوْس که در آن حادثه ای واقع شده است . (معجم البلدان ).
قران . [ ق ِ ] (اِخ ) جائی است در نجد، و گویند کوهی است در جدیله و آن منزلی است برای حاجیان بصره . نصر گوید: گمان میرود که مشدد باشد و در ...
قران . [ ق ُرْ را ](اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قران . [ ق ُرْرا ] (اِخ ) نام وادیی است میان مکه و مدینه . (از منتهی الارب ). وادیی است نزدیک طائف . (معجم البلدان ).
قران . [ق ُرْ را ] (اِخ ) دهی است در یمامه . (منتهی الارب ). || دوده ای است در یمامه . (معجم البلدان ).
قران . [ ق ُرْ را ] (اِخ ) جایی است نزدیک مکه به مرالظهران . (منتهی الارب ).میان آن و مکه یک روز فاصله است . (معجم البلدان ).
قران . [ ق ُرْ را ] (اِخ ) قصبه ای است به آذربایجان . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
قران . [ ق ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاورود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 38000 گزی جنوب سنندج و 2000 گزی باختر شوسه ٔ سنندج به...
غران . [ غ ُ ] (اِخ ) جائی است . (منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان غران را علم مرتجلی می داند و گوید: نام جائی است در تهامة : بغران او ...
غران . [ غْرا / غ ِ ](اِخ ) تلفظ ترکی گران ۞ .