قراب . [ ق ِ ] (ع مص ) مقاربة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || گام نزدیک گذاشتن . || پای برداشتن جهت گائیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) نیام شمشیر. غلاف که شمشیر با نیام در وی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
: چون کسی نیست مرد معرکه ام
تیغ آن به که در قراب کنم .
حیاتی گیلانی (از آنندراج ).
در ترکی نیز به این معنی آمده . (آنندراج ). || به معنی ظرفی از شیشه ، ظاهراً قرابه . (یادداشت های قزوینی ج
6). || ج ِ قَربان . (منتهی الارب ). رجوع به قَربان شود.