قرض
نویسه گردانی:
QRḌ
قرض . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن . || مردن یا نزدیک مردن رسیدن . گویند: قرض رباطه ؛ بمرد یا نزدیک به مردن رسید. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). || به چپ و راست پیچان و خمان رفتن . (منتهی الارب ). گویند: قرض فی سیره ؛ به چپ و راست پیچان و خمان رفت . || پاداش دادن . || وام دادن . || شعر گفتن . || روی گردانیدن از جائی و کرانه گزیدن از آن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و از این باب است قول خدای تعالی : اذا غربت تقرضهم ذات الشمال ؛ ای تخلفهم شمالاً و تقطعهم و تترکهم علی شمالها. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قرظ. [ ق َ رَ ] (ع مص ) مهتر و ارجمند گردیدن پس از مذلت و خواری . گویند: قَرِظَ قرظاً؛ مهترو ارجمند گردید بعدِ مذلت و خواری . (منتهی الارب ).
قرظ.[ ق َ رِ ] (اِخ ) (مروان ...) لقب خلیفه ٔ چهارم است از خلفای بنی امیه بدان جهت که بعض بلاد یمن به دست او مفتوح گشت ، و آن روئیدن گاه...
قرظ. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (ذو...)یا ذوقُرَیْظ. موضعی است به یمن (معجم البلدان ) (منتهی الارب )، و آن روئیدن گاه قرظ است . (منتهی الارب ).
قرظ. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (سعدالَ ...) از صحابیان است . وی تجارت قرظ کرد و سود برد و بدان ادامه داد و به آن اسم مشهور گردید. وی مؤذن پیغمبر در...
قرز. [ ق َ ] (ع اِ) پشته و زمین درشت سطبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) به اطراف انگشتان خاک برگرفتن . (منتهی الارب ). قرص ...
قرز. [ ق ُ ] (ع اِ) روغن دان . (منتهی الارب ). || شیشه ٔ روغن حجام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غرض . [ غ َ رَ ] (ع مص ) تافتگی و اندوهناکی . به ستوه آمدن ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غرضه منه ؛ ضجر منه و مل َّ. یقال : غرض بالمقام . (...
غرض . [ غ َ رِ ] (ع ص ) دلتنگ و ملول . به ستوه آمده . (از اقرب الموارد).
غرض . [ غ ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ غُرضَة. (منتهی الارب ). غُرض . (اقرب الموارد). رجوع به غرضة شود.
غرض .[ غ ِ رَ ] (ع مص ) تازه گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طری بودن . طراوت . (از اقرب الموارد).