قرض
نویسه گردانی:
QRḌ
قرض . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن . || مردن یا نزدیک مردن رسیدن . گویند: قرض رباطه ؛ بمرد یا نزدیک به مردن رسید. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). || به چپ و راست پیچان و خمان رفتن . (منتهی الارب ). گویند: قرض فی سیره ؛ به چپ و راست پیچان و خمان رفت . || پاداش دادن . || وام دادن . || شعر گفتن . || روی گردانیدن از جائی و کرانه گزیدن از آن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و از این باب است قول خدای تعالی : اذا غربت تقرضهم ذات الشمال ؛ ای تخلفهم شمالاً و تقطعهم و تترکهم علی شمالها. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
به معنی نیت اصلی و یا قصد عمدی می باشد...
غرز. [ غ َ ] (ع اِ) رکاب چرمین که بر پالان نهند. ج ، غُروز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رکابی که از چرم سازند و اگر از چوب یا آهن باشد آن ر...
غرز. [ غ َ رَ ] (ع اِ) نام نوعی از عصی الراعی (عصاالراعی ) اصغر است .که سرخ مرد ماده باشد چه آن به دو قسم می شود: نر و ماده ، و آن را به ...
غرز. [ غ ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غارز به معنی شتر ماده ٔ کم شیر. و در قول قطامی که گوید: «حوالب غُرَّزاً و معا جیاعاً» مقصود وی از غرز شترانی ...
بی غرض . [ غ َ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + غرض ) عاری از غرض . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بی قصد خاص . رجوع به غرض شود : سلطان سخن او بی غرض ...
نقض غرض. خلاف غرض. مخالف مراد. خلاف مقصود. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «نقض»)
غرض جوی . [ غ َ رَ ] (نف مرکب ) غرض ورز. غرض ران . غرض جوینده . || خودخواه . خودکام . (ناظم الاطباء).
غرض ورزی . [ غ َ رَ وَ ] (حامص مرکب ) غرض ورزیدن . غرض رانی . اعمال غرض . به کار بردن غرض . رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راند...
غرض آمیز. [ غ َ رَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به غرض . آنچه همراه با غرض و سودجویی ودشمنی باشد. غرض آلود : و سخن هیچکس که غرض آمیز بودی قبول ...
غرض پرست . [ غ َ رَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه بسیار غرض ورزد. بسیار باغرض . شخصی که بسیار سودجو باشد و با دیگری دشمنی و کینه ورزد : جز تو همه ...