قزع
نویسه گردانی:
QZʽ
قزع . [ ق َ زَ ] (ع اِ) پاره های ابر تنک . (منتهی الارب ).قطعه های متفرق کوچک از ابر. (از اقرب الموارد). || پشم ستور جای جای فروریخته در بهاران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بقایا الشعر المنتف . (اقرب الموارد). || شتران ریزه . (منتهی الارب ). صغار الابل . || هر چیز که قطعه های متفرق و پراکنده باشد. (از اقرب الموارد). || سیل آورد خشک شده در وادی . (منتهی الارب ). غثاء وادی . (اقرب الموارد). || کفک دهن شتر بر سر بینی وی چسبیده . || (مص ) جای جای ستردن سر کودک را و جای ناسترده ماندن مانند ابرپاره های متفرقه . و این عمل منهی عنه است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرفتن قسمتی از موی و گذاشتن قسمتی دیگر از آن . و در حدیث ابن عمر آمده : قد نهی عن القزع ؛ یعنی اخذ بعض الشعر و ترک بعضه . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قذاء. [ ق ِ ] (ع مص ) مقاذاة. پاداش دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: قاذتیه مقاذاتاً وقذاء؛ پاداش دادم آن را. (منتهی الارب ) (آنن...
پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
این واژه اربی و به واتای ادرار شتر است و پارسی آن اینهاست:
ژاگْد žãgd (سنسکریت: جاگْدهی)
رنژال ranžãl (پارسی دری: رنجال)
هوژان hužãn (سنسکریت: بْهو...
غزاء. [ غ َزْ زا ] (ع ص ، اِ) نسبت و مبالغه است در غزوه . (انساب سمعانی ). صیغه ٔ مبالغه از غزو به معنی بسیار غزوکننده و جنگنده : و کان ال...
غزاء. [ غ ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غازی . (منتهی الارب ). غزوکنندگان . جنگندگان . رجوع به غازی شود.
غذا. [ غ َ ] (ع اِ) بول شتر. (اقرب الموارد). رجوع به غذی شود.
غذا. [ غ َ ] (از ع ، اِ) رجوع به غذاء شود.
قضاء. [ ق َ ] (ع اِ) فرمان . حکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قضاء اﷲ ترد له الاقضیة. (اقرب الموارد). ج ، اَقْضیة. (اقرب الموارد) (منتهی ال...
قضاء. [ ق َض ْ ضا ] (ع ص ) فعال است برای مبالغه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زره استوار. || زره میخ دوز و زره درشت . (منتهی الارب ...