قسم
نویسه گردانی:
QSM
قسم . [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قسیم ، به معنی جمیل . (اقرب الموارد). رجوع به قسیم شود.
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قصم . [ ق ِ ] (ع اِ) اصل چراگاه . (منتهی الارب ).اصل المراتع. (اقرب الموارد). رجوع به قَصْم شود.
قصم . [ ق َ ص َ ] (ع اِمص ) شکستگی دندان پیشین . || (اِ) تخم ملخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قصم . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) زودشکن . (منتهی الارب ). سریعالانکسار. (اقرب الموارد): رجل قصم . (منتهی الارب ).
قصم . [ ق ُ ص َ ] (ع ص ) آنکه بشکند و پاره کند هر چیز را که بیند. (منتهی الارب ). من یحطم کل ما یَلْقاه ُ. (اقرب الموارد).
قصم . [ ق ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ قصیمة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.
قصم . [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَصْماء. (منتهی الارب ). رجوع به قصماء شود.
غسم . [ غ َ س َ ] (ع اِ) سیاهی و آمیزش تاریکی . تاریکی شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). السواد و اختلاط الظلمة. (اقرب الموارد). به قول ابن سیدة...
غسم . [ غ ُ س َ ] (ع اِ) ابرپاره . اغسام مثله ، یقال : فی السماء غسم و اغسام ؛ ای قطع من السحاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاره ای ابر. (از اق...
قثم . [ ق َ ث َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن . گویند: قثم له من المال قثما؛ به یک بار مال نیکو و جید داد او را. || قَثَمَه ؛ ف...
قثم . [ ق ُ ث َ ] (ع ص ) مرد بسیار بخشش و دهش . || گردآورنده ٔزن و فرزند و عیال . || مرد جمعکننده ٔ بدی و شر ۞ . || (اِ)کفتار نر. (منتهی ال...