اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قیاس

نویسه گردانی: QYAS
قیاس . (اِخ ) دهی است از دهستان کچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو، سکنه ٔ آن 209 تن . آب آن از چشمه و مسیل . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
قیاس . (ع اِ) ج ِ قوس . (از اقرب الموارد). رجوع به قوس شود. || (مص ) به ناز خرامیدن . (از اقرب الموارد). || اندازه گرفتن . (منتهی الارب )...
قیاس . [ ق َی ْ یا ] (ع ص ) اسب تازنده . (منتهی الارب ). الذی یرسل الخیل . (اقرب الموارد).
بی قیاس . (ص مرکب ) (از: بی + قیاس ) بی حساب . بی شمار. (آنندراج ). خارج از حد و اندازه . بی پایان . بی انتها. غیرقابل بیان و تفسیر. (ناظم الاطب...
حسن قیاس . [ ح ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغاء آن است که در ربط لفظی آورد مکرر و مفهوم آن دو چیز باشد و اگر هر دو جا یک مفهوم مرا...
صاحب قیاس . [ ح ِ ] (ص مرکب ) صاحب رأی و تدبیر : همه انجمن ساز و انجم شناس به تدبیر هر شغل صاحب قیاس .نظامی .
قیاس آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان ، سکنه ٔ آن 195 تن . آب آن از رودخانه ٔ سراب و محصول آن غلا...
قابل قیاس . [ ب ِ ل ِ ] (ص مرکب ) قیاس کردنی . قیاس پذیر.
قیاس خفی . [ س ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل قیاس جلی . رجوع به قیاس ، قیاس جلی و تعریفات ص 78 شود.
قیاس خلف . [ س ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هرگاه که اثبات مطلوب به ابطال نقیض کنند قیاس را خلف خوانند و آن چنان بود که قیاسی تألی...
قیاس دور. [ س ِ دَ / دُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) هرگاه نتیجه ٔ قیاس اقترانی را با یک مقدمه تألیف کنند آن قیاس را دایر خوا...
« قبلی صفحه ۱ از ۲۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.