اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کار

نویسه گردانی: KAR
کار. (اِخ ) قریه ای در اصفهان . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
کار راست کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسامان و روبه راه ساختن امور. آماده ساختن وسائل : بازگرد و کار راست کن تا بنزدیک سلطان روی . (تاریخ ...
کار دراز گرفتن . [ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . اشکالتراشی کردن . کار دراز کردن : خسروا نایبان استیفاکار بر من دراز میگیرندهر چه انعا...
کار تمام کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) فیصله دادن امر. به انجام رساندن کار. - کار کسی را تمام کردن ؛ او را گرفتار ساختن : از یک نگه که...
کار بر هم زدن . [ ب َ هََ زَ دَ] (مص مرکب ) خراب کردن کار. (آنندراج ) : دریاب که زد کار جهانی همه بر هم چشم توو عذرش همه این است که مستم...
لگد در کار زدن . [ ل َ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بر هم کردن کار است . (آنندراج ).
پس کار بنشستن . [ پ َس ِ ب ِ ن ِ / ن ْ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) ترک مقصود خود کردن و از کار درگذشتن . (سراج اللغات از غیاث االلغات ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مواجه بودن، رو در رو بودن
اخراج کردن نیروی انسانی
کار به ساز کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار چون زر شدن . (آنندراج ) رجوع به همین لغت شود. به نیکی انجام شدن امر : دنیا چو تو چشم باز کر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.