اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاری

نویسه گردانی: KARY
کاری . (اِخ ) ابوالطیب عبدالجباربن الفضل بن محمدبن احمد از مردم کار (اصفهان ). وی از اباعبداﷲ محمدبن ابراهیم جعفر الفردی حدیث شنیدو از او ابوالقاسم هبة اﷲ بن عبد الوارث الشیرازی در معجم شیوخ (مشیخه ) خود یک حدیث روایت کرده است و گوید آن را از وی بافادت ابی ذکریا یحیی بن ابی عمروبن مندة، شنیده است . (از انساب سمعانی ورق 471 الف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ناآزموده کاری . [ زِ / زْدَ / دِ ] (حامص مرکب ) ناشی گری . نااستادی . (ناظم الاطباء). ناآزمودگی . بی تجربگی . نپختگی . ناورزیدگی . عدم مهارت . تازه ...
کتک کاری کردن . [ ک ُ ت َ ک َ دَ] (مص مرکب ) همدیگر را زدن . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). زدن یکدیگر را با مشت و کف دست . با یکدیگر آویختن ...
جام کاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آیینه کاری کردن . (آنندراج ) : خانه ٔ دل را گرامی جام کاری میکندهر که جامی میدهد امروز یاری میکند. حسین...
بر کاری داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تحریض . بعث . (ترجمان القرآن ). بکاری واداشتن . بکاری وادار کردن .
کاری زشت کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقباح . (تاج المصادر بیهقی ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گیاه کاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاشتن و غرس نباتات و درخت .
خشخاش کاری کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاشتن خشخاش . کشت خشخاش کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
قابلمه کاری کردن . [ ل َ م َ/ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح زرگرها، ورقه ٔ نازک از فلز روی چیزی کشیدن . روکش کردن . آب طلا یا نقره دادن ....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ صفحه ۱۶ از ۱۷ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.