اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کش

نویسه گردانی:
کش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) هر چیز لاستیکی یا لاستیک دار قابل ارتجاع یعنی چون بکشند ممتد شود و چون فرو گذارند بحالت اول خود باز گردد. نوار لاستیکی قابل ارتجاع اعم از آنکه در پارچه بافته شده و یا بصورت لاستیک خالص باشد. (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). نواری که در داخل آن رشته های لاستیکی تعبیه شده باشد و ممتد تواند شدن و از آن برای تنک کردن دهانه ٔ چیزی چون جوراب ، کلاه ، آستین و کمر جامه و غیره استفاد کنند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
عنان کش . [ ع ِ ک َ / ک ِ ] (نف مركب ) آنکه عنان سوار را بکشد. (آنندراج ). که عنان کشد. که عنان اسب کشیده دارد ایستادن را : معجز عنان کش سخ...
عاشق کش . [ ش ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ عاشق : تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زداینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکید.حافظ. || آنکه عاشق ...
جان آر. «جانی» کش (به انگلیسی: John R. "Johnny" Cash) (زادهٔ ۲۶ فوریهٔ ۱۹۳۲ آرکانزاس – ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۳) که همچنین با لقب مرد سیاه‌پوش نیز شن...
این تی ک هواپیما یا بالگرد
پیتزا، این واژه نخستین بار به جهت شوخی با فرهنگستان زبان و ادب پارسی در طنز مهران مدیری به کار برده شد.
کش‌دمبک. (ک با آوای زبر، ش ساکن، د با آوای زبر، م ساکن، ب با آوای زیر، ک ساکن)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، تمبک‌بغلی.
کش بزوئن. ("ک" با آوای زبر، "ب" با آوای زیر، (زبان مازنی)، دادن و ستاندن، دادن و گرفتن، معاوضه کردن.
دائره کش . [ ءِ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ دایره . ترسیم کننده ٔ دائره . || (اِ مرکب ) پرگار. (آنندراج ). پرگال .
کش و فش . [ ک َ ش ُ /ک َش ْ ش ُ ف َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کر و فر. دبدبه وجاه و جلال . شأن و تجمل . (از آنندراج ) : ما مرید جبه ودستار و کش و...
کش کلایه . [ ک َ ک َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در ده هزارگزی جنوب باختری رودسر و 3هزارگزی خاور ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.