کش ء
نویسه گردانی:
KŠ ʼ
کش ء. [ ک َش ْءْ ] (ع مص ) خوردن خیار و مانندآنرا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خوردن چیزی را چون خیار و مانند آن . (از اقرب الموارد). || بریان کردن گوشت را چندانکه خشک گردد. || پوست کندن چیزی را و مقشر کردن . || به شمشیر زدن و بریدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || گاییدن زن را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || کشاء. پرشدن شکم از طعام . رجوع به کشاء شود. || جدا گردیدن پوستک از مشک . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کفته گردیدن دست یا ستبر و درشت شدن پوست و درترنجیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکاف خوردن دست و گفته اند سخت شدن پوست آن یا جمع شدن آن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
جاروب کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کناس و فراش . (آنندراج ). آنکه جاروب کند. جاروب کننده . کسی که عمل وی جاروب کشیدن است . جاروکش : پیوسته...
روستایی از توابع قزوین در منطقه طارم و سر راه روستای شیزر قرار دارد . از محصولات کشاورزی آنجا می توان به زیتون و انار اشاره کرد.
عافیت کش.کسی که عافیت را کشت یا می کشد ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// بِنازَم آن موش شوخِ عافیَت کُ...
جنیبه کش. جنیبه بر. آنکه اسب یدک کشد : فلک جنیبه کش اوست بلکه از سر قدر جنیبه وار فلک در لگام او زیبد. خاقانی . فلک جنیبه کش شاه نصرةالدین است بیا ببی...
کش کش کردن . [ ک ِ ک ِ/ ک ُ ک ُ ک َ دَ ] ۞ (مص مرکب ) سگی را با گفتن کش کش بر سگی یا کسی برآغالیدن . (یادداشت مؤلف ). مُحارَشَة. مُهارَشَة...
کش خرامیدن . [ ک َ خ ِ / خ َ/ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) خوش خرامیدن . با ناز حرکت کردن . طناز بودن . تَرَفﱡل . تَبَختُر. (یادداشت مؤلف ).
گردونه کش . [ گ َ ن َ/ ن ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ ارابه و گردونه .
گریبان کش . [ گ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) گریبان کشنده . کسی که گریبان دیگری را گیرد و کشد : یار گریبان کش و دامنکشان آستی از رقص جواهرفشان .نظ...
همایون کش . [ هَُ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است . (از ...
پیمانه کش . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که پیمانه کشد. که پیمانه برد. || پیمانه گسار. کنایه از شرابخوار. (آنندراج ) : پیر پیم...