اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کشت

نویسه گردانی: KŠT
کشت . [ ک ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مخفف کشتن . عمل کشتن . قتل :
به آواز گفت ای بد کینه جوی
چرا کشت خواهی نیا را بگوی .

فردوسی .


- امثال :
کشت او واجب نشده است .
- به قصد کشت کسی را زدن ؛ بسیار سخت کسی را زدن .
|| (اِ) پشت || شکم . || کمر. || پهلو. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کشت و کار. [ ک ِ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشت . زرع . فلاحت . حراثت . کشت و برز. (یادداشت مؤلف ) : چون هفت سال سپری شدخدای تعالی بارا...
کشت و برز. [ ک ِ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت و ورز. زرع . فلاحت . زراعت : کولان ناحیتی خرد است و به مسلمانی پیوسته و اندرو کشت ...
کشت و خون . [ ک ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خونریزی . قتال . مقاتله . (ناظم الاطباء).
کشت الحنث . [ ] (اِخ ) از مرزهای اندلس می باشد از اعمال بلنسیه که حصار استواری است . (یادداشت مؤلف ).
کشت و درود. [ ک ِ ت ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت و درو. کشت و برز. زرع . کشت . فلاحت .کشاورزی . عمل کاشتن و درو کردن . امور کشاورزی . ر...
کشط. [ ک َ ] (ع مص ) جل از پشت ستور برگرفتن ، یقال کشط الجل عن الفرس . || پوست شتر باز کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برهنه ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.