کشف
نویسه گردانی:
KŠF
کشف . [ ک َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 11هزارگزی شمال باختری مشهد و یک هزارگزی جنب کشف رود. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و دارای 153 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کشف . [ ک َ ش َ ] (اِ) ۞ لاک پشت . کاسه پشت . سولاخ پا. باخه . سلحفاة. سلحفاد. (یادداشت مؤلف ). سوراخ پا : چون کشف انبوه غوغائی بدیدبانگ و ژ...
کشف . [ ک َ ] (ع مص ) آشکارا کردن و ظاهر کردن و برداشتن پوشش از چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از لسان العرب ). گشاده و...
کشف . [ ک َ ش َ] (ع اِمص ، اِ) از عیوب خلقی در اسب . عصل . (صبح الاعشی ج 2 ص 26). || موهای پیشانی بالارسته . (منتهی الارب ). || برگشتگی م...
کشف . [ ک َ ش َ ] (ع مص ) شکست خوردن . (منتهی الارب ).
کشف . [ ک ُ] (اِ) سیم و نقره ٔ سوخته . || سواد زرگری . || زفت . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
این واژه تازى (اربى) است و بجاى آن سپارش مى شود از واژه تاتون Tatun (پهلوى: کشف، اکتشاف) بهره بجویید . در پهلوى : تاتونتن Tatuntan : کشف-اکتشاف کردن ،...
کشف رود. [ ک َ ش َ ] (اِخ ) یکی از شعب هریرود است که سرچشمه ٔ آن نزدیک سرچشمه ٔ اترک در کوههای هزار مسجد است و پس از مشروب کردن رادکان و ...
کشف وار. [ ک َ ش َ ] (ق مرکب ) مانند کشف . چون سلحفاة. مانند لاکپشت . به هیأت و شکل و حال و حرکات کشف : ز بیم اژدهاپیکر سنان تو همه ساله ک...
کشف شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روشن شدن . از نهانی درآمدن . از پنهانی خارج شدن . (یادداشت مؤلف ). آشکار شدن : دید رنج و کشف شد بر وی ن...
کشف الدک . [ ک َ فُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) علمی است که در آن حیله ها و ترفندهای متعلق به صنایع جزئی مورد بحث قرار میگیرد و از حیل موجود در تجا...