گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کل نویسه گردانی: KL کل . [ک ُ ] (ع اِ) مخفف کُل ّ بهمان معنی است : طبع هر جزوی که هست آخر سوی کل مایل است . کاتبی .دین ودل را کل بدو بسپرد خلق پیش امر و نهی او میمرد خلق .مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه واژه معنی کل تپه کل تپه . [ ک ُ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کل تپه فیض اﷲ بیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فره... کل تپه کل تپه . [ ک ُ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قراتوره است که دربخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرا... کل تپه کل تپه . [ ک ُ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا... کل یار کل یار. ("ک" با آوای زیر )، (مازنی )، یار و دوست, رفیق و یا رفیقه, یار بودار ، معشوق. کل حبیب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. کیزه کل در لفظ محلی آباده به کوزه ای که دهانه اش شکسته شده باشد اصطلاحاً کیزه کل گفته می شود . کل چکاد کل چکاد. [ ک َ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه موی او از دو جانب پیشانی رفته است . اَجلَح . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) رنج و... کل آندر کل آندر. [ ک ِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ یکی از سرداران اسکندر مقدونی که در جنگهای اسکندر با ایران همراه او بود و مدتها در همدان میزیست .(از تاریخ ایر... مدیر کل مدیر کل . [ م ُ ک ُ / م ُ رِ ک ُل ل ] (اِ مرکب ) کسی که امور چند اداره ٔ وزارت خانه را به عهده دارد، مقام وی پائین تر از معاون وزارتخانه و ب... کل کردن (کِ) پیمانه کردن، به اندازهی مشخص برداشتن تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۹ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود