گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کوب نویسه گردانی: KWB کوب . (ع مص ) آب خوردن به کوب ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). با کوب آب خوردن . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی نقاره کوب نقاره کوب . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. در 21هزارگزی مشرق اهر، در ناحیتی کوهستانی و معتدل هوا واقع است ... نقاره کوب نقاره کوب . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد. در 30هزارگزی شمال گیلان ، در دشت سردسیری واقع است و 150 ... دیوار کوب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ستاره کوب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. کمانه کوب بالستیک کوب خوردن کوب خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کوفته شدن . مقروع گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوب شود. || ضرب خوردن . کتک خوردن . (فر... میخ کوب شدن میخ کوب شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در جای خود بی حس و بی حرکت ماندن و از شدت وحشت قادر به حرکت نبودن : وقتی شکارچیان نعره ٔ ببر را شنید... کارد گوشت کوب کارد گوشت کوب .[ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساطور. کارد قصابی . پای کوب کردن پای کوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب کردن . پی سپر کردن . میخ کوب کردن میخ کوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میخ کردن . میخ کوفتن به جایی . توتید. به میخ دوختن . میخ زدن . با میخ استوار کردن . (از یادداشت مؤلف )... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود