گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کیعر نویسه گردانی: KYʽR کیعر. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) شیربچه ٔ ۞ فربه .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه واژه معنی کیار کیار. [ کیا / ک ُ ] (اِ) کاهلی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 127). به معنی کاهلی باشد. (برهان ) (آنندراج ). کاهلی . تنبلی . (ناظم الاطباء) : خمارد... کیار کیار. (ع مص ) دنب برداشتن اسب در دویدن ، و الفعل من ضرب او نصر. (منتهی الارب ). دمب برداشتن اسب وقت دویدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بی کیار بی کیار. [ کیا / ک ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بجلدی . بچالاکی . بی کاهلی . (یادداشت مؤلف ). با زرنگی . تند : مرد مزدور اندر آغازید کارپیش او دستان ه... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود