گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کیوان نویسه گردانی: KYWʼN کیوان . [ ک َی ْ / ک ِی ْ ] (اِخ ) نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور. (از فهرست ولف ) : دبیران دانا به دیوان شدندزبهر درم پیش کیوان شدندکه او بود دانا بدان روزگارشمار جهان داشت اندر کنار.(شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 4 ص 1843). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۳ ثانیه واژه معنی کیوان کیوان . [ ک َی ْ / ک ِی ْ ] (اِخ ) زحل . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 372). نام ستاره ٔ زحل است . (فرهنگ جهانگیری ). نام ستاره ٔ زحل است که در... کیوان کیوان . [ ک ِی ْ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قراجه داغ ودارای 38 فرسخ مساحت است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش خد... اذر کیوان برای تایین زمانی خاص در زمانیکه روشنایی زحل قابل رویت باشد. برای یک سری جشن های زرتشتی کیوان پشته کیوان پشته . [ ک ِی ْ پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پل رودبار است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 440 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ج... کیوان خدیو کیوان خدیو. [ ک َی ْ/ ک ِی ْ خ ِ / خ َوْ ] (اِخ ) پادشاه کیوان . خداوندگار کیوان . کنایه از خدای بزرگ و بلندمرتبه : رخان سیاوش چو خون شد ز شرم... کیوان غلام کیوان غلام . [ ک َی ْ / ک ِی ْ غ ُ ] (ص مرکب ) آنکه کیوان بنده و فرمانبردار اوست : قمرسیر کیوان غلام . (حبیب السیر چ 1 تهران ص 322 جزو 4 از ... مرتضی کیوان مرتضی کیوان (۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران) شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعال سیاسی عضو حزب توده ایران بود. مرتضی کیوان در روزهای پس از ... کیوان منزلت کیوان منزلت . [ ک َی ْ / ک ِی ْ م َ زِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه چون کیوان ، مرتبتی بلند دارد. آنکه مقامی رفیع همچون ستاره ٔ زحل دارد : آفتاب رحمت... خرگاه کیوان خرگاه کیوان . [ خ َ هَِ ک َی ْ / ک ِی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان : ز میخ ماه تا خرگاه کیوان دراو پرداخته ایوان بر ایوان .نظا... کیوان قزوینی کیوان قزوینی . [ ک َی ْ / ک ِی ْ ن ِ ق َزْ ] (اِخ ) عباسعلی . از فضلای قرن سیزدهم و چهاردهم هجری . وی در 24 ذی الحجه ٔ 1277 هَ . ق . در شهر قزوی... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود