گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گاو نویسه گردانی: GAW گاو. (اِخ ) ۞ نامی است که در جبال برانس (پیرنه ) بچندین مسیل داده شده است . از آن جمله : گاودُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل و بشکل آبشاری که دارای 450 گز ارتفاع است به مسیل گاوارنی میریزد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی گاو سرو گاو سرو. [ س ُ ] (اِ مرکب ) شاخ گاو. رجوع به سرو شود. گاو طوس گاو طوس . [ وِ ] (اِخ ) لقبی است (تنابذی ) که حسودان به خواجه نظام الملک میدادند. رجوع به گاو و رجوع به امثال و حکم دهخدا شود. گاو بهل گاو بهل . [ ب َ هََ ] (اِ مرکب ) ارابه . گاو که اکثر بکار سواری آید، از عالم گهربهل که ارابه ٔ اسبی است . و این در اصل هندی است : ملا فوقی ی... ساز گاو ساز گاو. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تسمه ٔ چرم که بآن چهارپایه ۞ را میرانند. (غیاث ، از لطائف ) (آنندراج ) : که به بندم ای فتی و ساز ... آهن گاو آهن گاو. [ هََ ] (اِ مرکب ) گاوآهن . آهن جفت . ایمر. ایمد. سپار. تل گاو تل گاو. [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان جره است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است و 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7... چم گاو چم گاو. [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 4 هزارگزی شمال خاوری کرمان و 2 هزارگزی شمال خاور... چم گاو چم گاو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 38 هزارگزی باختر فلاورجان و در کناره شمالی زاینده رودواقع ا... چم گاو چم گاو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد که در 40 هزارگزی باختر بروجن ، متصل به راه مالرو عمومی واقع است . کو... ریش گاو ریش گاو. [ ش ِ / ش ْ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) مردم احمق و ابله و طامع و صاحب آمال و آرزوهای دور و دراز، مانند کسی که همه روزه صبح از خانه... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود